شد شباب و جسم غم فرسوده از جویای تبریزی غزل 250

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

شد شباب و جسم غم فرسوده با ما مانده است

1 شد شباب و جسم غم فرسوده با ما مانده است شاه رفت و گردی از دنبال برجا مانده است

2 تا اثر در روزگار از کوه و صحرا مانده است بر زبانها شهرت شیرین و لیلا مانده است

3 لاله در صحرا نشان از حال مجنون می دهد در جهان آوازه اش زین طبل سودا مانده است

4 دست لطف ساقی کوثر مگر بگشایدش نامهٔ دل سر به مهر آرزوها مانده است

5 رشتهٔ بال و پر او قوت ضعف من است رنگ رویم گر شب وصل تو برجا مانده است

6 بر زمین ریزد سرشکم رنگ گلزار بهشت بسکه در دل زان گل رویم تمنا مانده است

7 گردباد از صورت احوال مجنون گرده ای است یک خلف زان دودمان جویا به صحرا مانده است

عکس نوشته
کامنت
comment