1 چندین هزار آینه بینی پر از نقوش گر برنهی برابر یکدیگر آینه
2 چون نیک بنگری همهٔ نقشها یکیست بر تو یکی هزار نماید هر آینه
1 به هوس بردم سی روز مه روزه بسر که یکی بوسه زنم بر لب آن ترک پسر
2 خواهم اول ز دو نوشین لب او بوسهٔ عید زان سپس خواهم ازو بوسهٔ سی روزدگر
1 قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است کس نزند بر سر سرنیزه دست
2 عدل شود از دم سرنیزه راست فتنه شود از سر سرنیزه پست
1 خانم آن نیست که جانانه و دلبر باشد خانم آنست که باب دل شوهر باشد
2 بهتر است از زن مهطلعت همسرآزار زن زشتی که جگرگوشهٔ همسر باشد