1 به سال هفتصد و هفتاد و پنج گشت خراب به آب شهر معظم که خاک بر سر آب
2 دریغ روضه بغداد، آن بهشت آباد که کرده است خرابش جهان خانه خراب
1 فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است زما مپرس، که حال درون دل، چون است
2 به خون نوشتهام، این نامه را که خواهی خواند اگر چه دود درونم، نشسته در خون است
1 جمال خود منما، جز به دیده پر آب روا مدار، تیمم به خاک، در لب آب
2 تو شمع مجلس انسی، متاب روی از من تو عین آب فراتی مده فریب سراب
1 من خراباتیم و باده پرست در خرابات مغان، عاشق و مست
2 گوش، بر زمزمه قول بلی هوش، غارت زده جام الست