- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سروسهی به بستان گر سالها برآید با قد دلربایان در حسن بر نیاید
2 صوفی ز ما بیاموز آئین عشقبازی کز زاهد ریای این کار کمتر آبد
3 آن زلف عنبر افشان پیوسته باد درهم کو از سیاهکاری سر در رخ تو سابد
4 آن زلف عنبر افشان پیوسته باد درهم بادی و در تن ما جانی دگر فزاید
5 ای دل ز جام محنت چندان مباش غمگین باشد که صبح دولت یک روز رخ نماید
6 مانیم و آستانت تا هست زندگانی با سر نهیم آنجا با خود دری گشاید
7 می خور کمال و بشکن ناموس اهل تقوی زیرا که نیکنامی با عشق راست ناید