سروسهی به بستان گر سالها از کمال خجندی غزل 451

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

سروسهی به بستان گر سالها برآید

1 سروسهی به بستان گر سالها برآید با قد دلربایان در حسن بر نیاید

2 صوفی ز ما بیاموز آئین عشقبازی کز زاهد ریای این کار کمتر آبد

3 آن زلف عنبر افشان پیوسته باد درهم کو از سیاهکاری سر در رخ تو سابد

4 آن زلف عنبر افشان پیوسته باد درهم بادی و در تن ما جانی دگر فزاید

5 ای دل ز جام محنت چندان مباش غمگین باشد که صبح دولت یک روز رخ نماید

6 مانیم و آستانت تا هست زندگانی با سر نهیم آنجا با خود دری گشاید

7 می خور کمال و بشکن ناموس اهل تقوی زیرا که نیکنامی با عشق راست ناید

عکس نوشته
کامنت
comment