سراپا را چو در رخت زمردفام از جویای تبریزی غزل 479

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

سراپا را چو در رخت زمردفام می‌پیچد

1 سراپا را چو در رخت زمردفام می‌پیچد به خود چون تاک سرو از رشک آن اندام می‌پیچد

2 حیا دارد لبش را این قدرها کم‌سخن با ما چو برگ غنچه از شرمش زبان در کام می‌پیچد

3 چو عکس لعل او در ساغر می آتش اندازد ز بی‌تابی به خود گرداب‌آسا جام می‌پیچد

4 شکست امروز خم از سنگ جورش محتسب را بین که بر بی‌دست و پایی با هزار ابرام می‌پیچد

5 گلوی تر نسازد باده جویا دور از آن محفل مِیَم گرداب‌سان بی‌لعل او در کام می‌پیچد

عکس نوشته
کامنت
comment