- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سپهر قدرا! شوق رهی بخدمت تو چو لطف شامل تو از قیاس بیرو نست
2 ز دست هجر تو هر شب فغان سینة من چو پای همّت تو بر فراز گردونست
3 گذشت در نظرم عکس نوک خامة تو از ین سبب مژه ام بر زر درّ مکنونست
4 بسی معالجت شوق کرده ام هر بار و لیک هرگز از این سان نبود کاکنونست
5 برین صفت که من از فرقت تو رنجورم شفای جان من از طلعت همایونست
6 ز روی صورت اگر چه ز حضرتت دورم ضمیر پاک تو داند که حال من چونست
7 بدان خدای که از فیض ابر قدرت او سر بهاران سبزست و چهره گلگونست
8 که شوق خادم داعی همی به خدمت تو از آنچه بود یکی صد هزار افزونست