1 سپهر قدرا، گردون هر آنچه حکم کنی بر آستان تو گردن نهاده بفرستد
2 شراب دار تو دانم که نور دیده ازو اگر طلب کنم ابرو گشاده بفرستد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای از پی دیدار تو ام در سر چشم با مهر رخ تست مرا در خور چشم
2 از دل نگرم در تو، نه از دیده که هست دیدار تو جان و جان نیاید در چشم
1 سحرگه در جهان جان بعون مبدع اشیا مسافت قطع می کردم زلا تا حضرت الا
2 موالید و طبایع را چنان از هم جد کردم که بر سطحی مربع شد ز یک نقطه سه خط پیدا
1 تو که خود مونس روان بودی چون ز حشم دلم نهان بودی
2 من خود اندر حجاب خود بودم ورنه با من تو در میان بودی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به