از لطف خویش درد دلم از جهان ملک خاتون غزل 171

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

از لطف خویش درد دلم را دوا فرست

1 از لطف خویش درد دلم را دوا فرست من بی نوای وصل ز وصلم نوا فرست

2 بیگانگی مکن تو از این بیش دلبرا بویی ز زلف خویش سوی آشنا فرست

3 گر قاصد امین تو نیابی به سوی ما به زو رسول نیست به دست صبا فرست

4 بی روی تو غبار گرفتست دیده ام از خاک پای خویش مرا توتیا فرست

5 افتاده ام ز اسب نشاط وصال تو از لطف خویشتن قدری مومیا فرست

6 بازآ و شاد کن دو جهان را به وصل خویش زنهار از صبا خبری سوی ما فرست

7 ور زانکه نیست عزم، ترا سوی عاشقان بر دیده توتیاام از این خاک پا فرست

عکس نوشته
کامنت
comment