-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از زلف خودم بویی بر دست صبا بفرست کشتی به جفا ما را بویی ز وفا بفرست
2 چون روز و شبم ساکن در کوی غمت جانا از کوی وصال خود هم بخش گدا بفرست
3 جانا چو زکات حسن بر مستحقست واجب من مستحقم باری بی روی و ریا بفرست
4 گفتم به وصال خود دریاب دمی ما را گفتا که جهان و جان زودم به نوا بفرست
5 رنجور غم عشقم هستی تو طبیب دل در درد گرفتارم دریاب و دوا بفرست
6 چون خیل خیال تو آورد شبیخونی بردند به یغما جان از وصل صفا بفرست
7 گفتا به جهان ما را سودای کسی در سر چون نیست برو عاشق از دور دعا بفرست
8 گفتم اگرم باشد رخصت که دهم جان را در پای تو گفتا نه بنشین تو ثنا بفرست
9 ای دل هوس وصلش داری نشود ممکن مرغ دل سرگردان از روی هوا بفرست