ز خویشتن نفسی گر نهی قدم از جویای تبریزی غزل 945

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

ز خویشتن نفسی گر نهی قدم بیرون

1 ز خویشتن نفسی گر نهی قدم بیرون همان بود که بتی آری از حرم بیرون

2 ز جسم خاکی من خون دل تراوش کرد بلی سفال دهد تا پر است نم بیرون

3 به کار خود چو نپرداختی دمی ظالم عبث قدم زدی از عالم عدم بیرون

4 به سرنوشت، رضا ده! که کی بدل گردد هر آنچه روز نخست آمد از قلم بیرون

عکس نوشته
کامنت
comment