نشان پای سگانت که بر زمین بینم از جامی غزل 321

جامی

جامی

جامی

نشان پای سگانت که بر زمین بینم

1 نشان پای سگانت که بر زمین بینم برآسمان شرف هست عقد پروینم

2 برآن سرم به رهت کرده پای از سر خویش که تا به جاست سر من ز پای ننشینم

3 جمال عارض و خط تو یاد می‌آید به گرد صفحه باغ از خط ریاحینم

4 چو آمدی به سرم عمر رفته باز آمد برفت جان چو خرامان شدی ز بالینم

5 کند خراش غمت ساز چون بریشم چنگ هزار ناله ز هر تار دلق پشمینم

6 چگونه لاف زنم با کسان ز دین درست هزار رخنه ز عشق تو بیش در دینم

7 چنین که چرخ دغا مهره دزد شد جامی ازین بساط همان به که مهره برچینم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر