- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سگالی هست ما را در میانه که میباید شدن با او روانه
2 میانِ ما و او چیزی نماندهست مگر ماییِ ما دام است و دانه
3 به جز اویی که هستِ اوست مطلق دگرها جمله افسون وفسانه
4 مقلّد میکند دعوی که هستم زغالی و مقصر آن یگانه
5 ولی ممکن بود هرگز که خفاش ورای سدره سازد آشیانه
6 زهی ناممکن آخر در غدیری کجا گنجد محیط بیکرانه
7 بتر از بتپرستی خودپرستی درافتاده به دورانِ زمانه
8 بود کز بتپرستی باز آیند کنند از دیر رخ در کعبه خانه
9 چو غل باشد که در گردن بماند وبالِ خودپرستی جاودانه
10 نزاری با سخندان دارد این رمز نه با نادان که گوید احمقانه