دیده بیرون شده از پرده به دیدار از سعیدا غزل 565

دیده بیرون شده از پرده به دیدار کسی

1 دیده بیرون شده از پرده به دیدار کسی جان به لب آمده از لعل شکربار کسی

2 همچو تصویر نیم زنده ولیکن دارم چشم در راه کسی پشت به دیوار کسی

3 نرگس از چشم و گل از دست کسی افتاده است سنبل آویخته از طرهٔ طرار کسی

4 هر چه دیدیم ز جایی به ظهور آمده است خار از پای کسی، سرو ز رفتار کسی

5 خواجه خود درد دل بندهٔ خود می داند نیست در پیش کسی حاجت اظهار کسی

6 به غلط کی به سرچشمهٔ حیوان می رفت خضر می بود اگر تشنهٔ دیدار کسی؟

7 عمرها شد که در این دایره سرگردانند ماه مشتاق کسی، مهر طلبکار کسی

8 در جهان هر که به شغلی است سعیدا مأمور تو میاویز به عیب و هنر و کار کسی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر