آن قبای نیلگون بینید در سیمین برش از جامی غزل 480

آن قبای نیلگون بینید در سیمین برش

1 آن قبای نیلگون بینید در سیمین برش همچو شاخ گل که باشد خلعت از نیلوفرش

2 در کبودی فلک چون او مهی پیدا نشد کاین چنین باشد لباس آسمانی در خورش

3 جان فدایت باد ای دربان دمی مانع مشو تا رخ پر گرد خود ساییم بر خاک درش

4 یک رهش دیدیم عقل و دین و دل بر باد شد وای جان ما اگر بینیم باری دیگرش

5 سوختم شبها بسی چون شمع پیش او ولی هیچ گه سوز درون من نیامد باورش

6 عاشق ثابت قدم آن کس بود کز کوی دوست رو نگرداند اگر شمشیر بارد بر سرش

7 سوخت جامی ز آتش هجر و برآمد سالها همچنان بوی وفا می آید از خاکسترش

عکس نوشته
کامنت
comment