بگشای چشم مرحمت و از جهان ملک خاتون غزل 1187

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بگشای چشم مرحمت و حال ما ببین

1 بگشای چشم مرحمت و حال ما ببین بر جان من ز جور فراقت جفا ببین

2 حالم عظیم ناخوش و دردم ز غم به دل هستی طبیب دل تو به دردم دوا ببین

3 معنی نداند آنکه کند عیب در غمم ای پادشاه صورت حال گدا ببین

4 بردی ز حد جفا صنما هم به سوی ما از روی لطف خویش به چشم وفا ببین

5 بگذر چو سرو ناز و نظر کن ز روی لطف بر حال ما تعدّی هر ناسزا ببین

6 بیگانه وار تا به کی آخر ستم کنی چشم وفا گشای و در این آشنا ببین

7 گر در جهان به خاک منت اوفتد گذر از خاک ما دمیده تو مهر گیا ببین

8 گردی که در هوا رود از خاک پای تو در چشم ما عوض توتیا ببین

9 در خیر کوش و بیش میازار خلق را آری جهان سفله ندارد بقا ببین

عکس نوشته
کامنت
comment