صیاد زد بتیرم وبالم از آشفتهٔ شیرازی غزل 218

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

صیاد زد بتیرم وبالم شکست و رفت

1 صیاد زد بتیرم وبالم شکست و رفت از کثرت شکار ببندم نبست و رفت

2 با صد نیاز خواستم از وی نشستی آمد بناز بر سرم و برنشست و رفت

3 از عقل بس عقال نهادم بپای دل دستی نمود و رشته عقلم گسست و رفت

4 نزدیک بود زخم درون به شود که یار آمد بنوک تیر نظرباز خست و رفت

5 کردم جگر کباب و زخون درون شراب خورد آن شراب بامزه گردید مست و رفت

6 نقش بتان بشستم و شد جلوه گر بتی آشفته را نمود زنو بت پرست و رفت

7 مشغول غیر بود که حیدر پدید شد آورد بازیاد زعهد الست و رفت

عکس نوشته
کامنت
comment