بگویمت سخنی ای نگار از جهان ملک خاتون غزل 70

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بگویمت سخنی ای نگار چون بالات

1 بگویمت سخنی ای نگار چون بالات به راستی و درستی که نیست کس همتات

2 نرست سرو چو قدّ تو راست در بستان گلی ندید کسی چون رخ جهان آرات

3 اگر کنی گذری در چمن گل رنگین فتد ز دست و سهی سرو سر نهد در پات

4 منم به کوی فراقت نشسته با غم و درد تویی به عالم عشق کسی دگر، هیهات

5 هنوز با همه جور تو در تکاپویم که کی رسم به وصال جمال روح افزات

6 ز مکر دشمن بدگو مباش ایمن از آنک چگونه ترک کند آنچه باشدش در ذات

7 به اعتقاد توان برد کار خویش از پیش تو زهد خشک مور ز و بنه ز سر طامات

8 فرس به عرصه چنان راند و فرزبندی کرد رخی نهاد شه عشق و شد جهان شه مات

9 برفتی و بزدی آتشی به جان جهان دلت نکرد ترحّم نبود شرم از مات

عکس نوشته
کامنت
comment