بگوی زاهد خودبین بادپیما از وحدت کرمانشاهی غزل 1

وحدت کرمانشاهی

آثار وحدت کرمانشاهی

وحدت کرمانشاهی

بگوی زاهد خودبین بادپیما را

1 بگوی زاهد خودبین بادپیما را که درد باده رهانید از خودی ما را

2 کسی که پا و سری یافت در دیار فنا گزید خدمت رندان بی سر و پا را

3 اگرچه نقطه ز با یافت رتبه امکان ولی به نقطه شناسند عارفان با را

4 مکن ملامتم از عاشقی که نتوان بست ز دیدن رخ خورشید چشم حربا را

5 ز کوی دوست مگر می‌رسد نسیم صبا که پر ز نافه چین کرده کوه و صحرا را

6 کمینه چاکری از بندگان پیر مغان به یک اشاره کند زنده صد مسیحا را

7 روا مدار که هر دم به یاد روی گلی چو غنچه چاک زنم جامه شکیبا را

8 به صد فسانه و افسون نمی‌کند بیرون رقیب از سر مجنون هوای لیلا را

9 پیاله گیر که رندان به نیم جو نخرند هزار ساله طاعات زهد و تقوا را

10 برو ز دست مده گر وصال می‌طلبی فغان و ناله و فریاد و آه شب‌ها را

11 کسی به کنه کلام تو پی برد وحدت که یافت در صدف لفظ در معنا را

عکس نوشته
کامنت
comment