- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگوی زاهد خودبین بادپیما را که درد باده رهانید از خودی ما را
2 کسی که پا و سری یافت در دیار فنا گزید خدمت رندان بی سر و پا را
3 اگرچه نقطه ز با یافت رتبه امکان ولی به نقطه شناسند عارفان با را
4 مکن ملامتم از عاشقی که نتوان بست ز دیدن رخ خورشید چشم حربا را
5 ز کوی دوست مگر میرسد نسیم صبا که پر ز نافه چین کرده کوه و صحرا را
6 کمینه چاکری از بندگان پیر مغان به یک اشاره کند زنده صد مسیحا را
7 روا مدار که هر دم به یاد روی گلی چو غنچه چاک زنم جامه شکیبا را
8 به صد فسانه و افسون نمیکند بیرون رقیب از سر مجنون هوای لیلا را
9 پیاله گیر که رندان به نیم جو نخرند هزار ساله طاعات زهد و تقوا را
10 برو ز دست مده گر وصال میطلبی فغان و ناله و فریاد و آه شبها را
11 کسی به کنه کلام تو پی برد وحدت که یافت در صدف لفظ در معنا را