ساقی ز جام مستی ما را رسان از سلمان ساوجی غزل 371

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی

1 ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی تا ما ز کوی هستی، بیرون نهیم گامی

2 هم نیستی که دارد، ملک فنا بقایی هم درد چون ندارد در دو دوا دوامی؟

3 ماییم و نیم جانی، بر کف نهاده بستان زان می به نیم جانی، بفروش نیم جامی

4 عشاق را مقامی، عالی است اندرین ره مطرب مخالفان را بنمای ازین مقامی

5 تا گرد ما نگردد، غیر قدح گرانی تا بر سرم نیاید، غیر از شراب خامی

6 وقتی که شاهدان را، پیدا بود وفایی احوال عاشقان، را ممکن بود نظامی

7 شوریدگی ما را، منکر مباش زاهد چون نیست کار ما را، در دست ما زمامی

8 گر باده را نبودی، از لعل دوست بویی کی داشتی به عالم، زین حرمتی حرامی؟

9 می‌گفت: ترک رندی، سلمان شنید جانش از می جواب تلخی، وزنی شکر پیامی

عکس نوشته
کامنت
comment