- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی ز بامداد بیاور قِنینهای بردار بانگِ قهقهه از آبگینهای
2 نقدینه بهشت مهیّا نمیشود لطفی کنی ز ما بستانی رهینهای
3 حالی در این معامله مصرف نمیشود هر چند پر جواهر دارم خزینهای
4 هر نوع و هر چنان که توانی بساز هین هان زود اضطرابِ دلم را سکینهای
5 چیزی چنان که حاصلِ وقتی بود سبک پیوند کن قرینه حال از قرینهای
6 مرغِ مراد هم شود آخر به حیله صید بر رویِ دام تعبیه می پاش چینهای
7 تو ختمِ ساقیانی در بزمِ خلدِ اُنس ما در میان حلقه مجلس نگینهای
8 تو در مکانِ حکمِ ریاست ممکَنی ما در صفِ نِعال کم از هر کمینهای
9 مستان که در ولایتِ حکمِ تو میروند هشدار تا ز خود نخراشند سینهای
10 خود کی بود به نیک و بد اصحابِ وجد را با هیچکس به شنقصه بغض و کینهای
11 هر کس بر آن که بر صفتِ گنجِ کُنجِ ما حاصل کند ز ملکِ قناعت دفینهای
12 ز این بحر خود برون نبرد هیچ ناخدا الّا ز دست کارِ نزاری سفینهای
13 جان است می به کالبد آخر مگوی بیش چون جان برون شود چه فلاح از گلینهای