1 ساقی بر من چو جام روشن بنهاد جانم بهوای خدمتش تن بنهاد
2 عقلم چو صراحی ار چه گرد نکش بود حالی چو پیاله دید گردن بنهاد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خود ترا عادت دلداری نیست کار تو جز که دل آزاری نیست
2 چشم تو تا که چنین ریزد خون هیچ باکیش ز بیماری نیست
1 خبر گل بچمن می آرند مژده جان وی تن می آرند
2 نقش بندان ربیعی آبی با رخ کار چمن می آرند
1 هر که رخسارش آرزو کردست گل بر بارش آرزو کردست
2 بی خودیّ دلم بجای خودست زانکه دیدارش آرزو کردست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به