- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقیا موسم عیدست بده ساغر می بر فشان صبحدم از بهر قدح گوهر می
2 روزه کر دست دماغ من سود از ده خشگ که کند چاره اینواقعه طبع ترمی
3 شام اندوه سرآید بدمد صبح امید چون فروزان شود از مشرق جام اختر می
4 بر رخ سیمبران حسن کند نقش و نگار بسر انگشت تر ساقی و آب زرمی
5 بیشتر ز آنکه برد باد عدم خاک وجود رنگ ده آب روانرا بتف اخگر می
6 اندرین خرگه محنت زده دانا چه کند خیمه مانند حباب ار نزند بر سر می
7 از در هیچ کست کار طرب نگشاید کار دل میطلبی باز مگرد از درمی
8 یار صافیدل اگر بایدت ای ابن یمین اینصفت نیست کسی را بجز از ساغر می