ساقیا رحمی بر احوال من از جویای تبریزی غزل 977

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

ساقیا رحمی بر احوال من افتاده کن

1 ساقیا رحمی بر احوال من افتاده کن اینکه خونم می کنی در دل به جامم باده کن

2 جز زمین را بهره ای نبود ز ابر نوبهار خاک ره شو خویش را پیوسته فیض آماده کن

3 همچو بوی گل که دارد در حریم گل وطن با وجود پایبندی خویش را آزاده کن

4 دستگیری پیشهٔ خود کن نیفتی تا ز پا هر کرابینی به خاک افتاده است استاده کن

5 آرزوها را مده ره در حریم خاطرات یعنی از نقش تمنا لوح دل را ساده کن

6 تا دگر بیرونت از میخانه نتوانند کرد خویش را جویا به جای خرقه رهن باده کن

عکس نوشته
کامنت
comment