ساقیا چون گل شکفت از از جهان ملک خاتون غزل 322

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ساقیا چون گل شکفت از می پرستی چاره نیست

1 ساقیا چون گل شکفت از می پرستی چاره نیست صورتی بی جان بود گر وقت گل می خواره نیست

2 تا گل و مل در کنار سبزه ی خوش دلکشست ای دریغا این گل و مل پیش ما همواره نیست

3 هر کجا باشد گلی در بوستان با بلبلیست لیک گل را در سرابستان ز بلبل چاره نیست

4 در چنین فصلی که گویی خانه زندانست و چاه کیست کاو در وقت گل از خان و مان آواره نیست

5 رحمتی بر من نیارد در چنین فصلی نگار چون دل سنگین او دانم که سنگ خاره نیست

6 گر ز من پرسی به دور حسن او یک پیرهن نیست کز شوق رخ آن ماه پیکر پاره نیست

7 گفتمش هم چاره ی درد من مسکین بجوی گفت کمتر گو مرا سودای هر بیچاره نیست

8 باشد آزاری میان دوستان اندر جهان لیک بیزاری ز وصل دوستان یکباره نیست

9 نسبت قدش به سرو ناز می کردم اگر دم مزن ای دل که ما را راست گفتن چاره نیست

عکس نوشته
کامنت
comment