- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقیا چون گل شکفت از می پرستی چاره نیست صورتی بی جان بود گر وقت گل می خواره نیست
2 تا گل و مل در کنار سبزه ی خوش دلکشست ای دریغا این گل و مل پیش ما همواره نیست
3 هر کجا باشد گلی در بوستان با بلبلیست لیک گل را در سرابستان ز بلبل چاره نیست
4 در چنین فصلی که گویی خانه زندانست و چاه کیست کاو در وقت گل از خان و مان آواره نیست
5 رحمتی بر من نیارد در چنین فصلی نگار چون دل سنگین او دانم که سنگ خاره نیست
6 گر ز من پرسی به دور حسن او یک پیرهن نیست کز شوق رخ آن ماه پیکر پاره نیست
7 گفتمش هم چاره ی درد من مسکین بجوی گفت کمتر گو مرا سودای هر بیچاره نیست
8 باشد آزاری میان دوستان اندر جهان لیک بیزاری ز وصل دوستان یکباره نیست
9 نسبت قدش به سرو ناز می کردم اگر دم مزن ای دل که ما را راست گفتن چاره نیست