ساقیا خیز که گل عزم از ابن یمین فریومدی غزل 171

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ساقیا خیز که گل عزم چمن دارد باز

1 ساقیا خیز که گل عزم چمن دارد باز گوهر کام دل اندر صدف جان انداز

2 مرغ جانرا بده از می پر و بالی که کند در هوای گل سیراب چو بلبل پرواز

3 صبحدم نعره بلبل شنو از طرف چمن بتماشای گلت میدهد از جان آواز

4 وقت آنست که بر گل دو سه روزی بزنیم چار تکبیر روان در عقب پنج نماز

5 زاهدا طعنه مزن بر من ورندی که از آنک مسجد و میکده یکسانست بر اهل نیاز

6 من و سودای غم عشق بس این مایه مرا تو سخن خواه حقیقت شنو و خواه مجاز

7 آرزو میکندم با تو بخلوت نفسی کار من جمله نیاز و تو همه بر در ناز

8 هنرم نیست بجز عشق تو ای بیخبران پیش محمود مگوئید دگر عیب ایاز

عکس نوشته
کامنت
comment