ساقیا در ساغر هستی شراب ناب از رهی معیری غزل 18

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست

1 ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست وآنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست

2 زندگی خوش‌تر بود در پردهٔ وهم و خیال صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست

3 شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع در میان آتش سوزنده جای خواب نیست

4 مردم چشمم فرومانده‌ست در دریای اشک مور را پای رهایی از دل گرداب نیست

5 خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است کوه گردون‌سای را اندیشه از سیلاب نیست

6 ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته‌ایم ورنه این صحرا تهی از لالهٔ سیراب نیست

7 آنچه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست

8 گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست ور تو را بی‌ما صبوری هست ما را تاب نیست

9 گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست

10 جلوهٔ صبح و شکرخند گل و آوای چنگ دل‌گشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست

11 جای آسایش چه می‌جویی رهی در ملک عشق موج را آسودگی در بحر بی‌پایاب نیست

عکس نوشته
کامنت
comment