-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقیا منکه خرابم زنو آبادم کن تشنه ام خضری و از جرعه ی امدادم کن
2 زازل گرچه نهادند مرا بنیان کج راست خواهی تو خرابم کن و آبادم کن
3 در وجود من خاکی نبود آب طرب بکش از خاک در میکده ایجادم کن
4 همه شب همنفس مرغ گلستانم من یکنفس ای گل نو گوش بفریادم کن
5 مطرب از ساز حقیقت بزن این پرده ساقی از رنگ تعلق زمی آزادم کن
6 بچم ای گلبن مه روی سهی قد در باغ فارغ از جلوه سرو و گل و شمشمادم کن
7 کو اجازت که بسر برد در تو طوف کنم همتی بدرقه طوسم و بغدادم کن
8 بسمل تیر نظر منتظر یک نگهست فارغ از کمکش دام و زصیادم کن
9 بیستون غم عشق تو بناخن کندم بده آن تیشه خونریزم و فرهادم کن
10 رهروان جمله بکعبه من آشفته بدیر آخرای پیر خرابات تو ارشادم کن
11 پای تا سر غمم از کثرت اغیار بیا بی خبر از درم و از همه غم شادم کن