-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقیا می ده که صحرا سبز و بستان خرم است توبه ای کامروز نشکسته ست در عالم کم است
2 از زجاجی جام می ریزد ز یکدیگر فرو گر چه همچون سنگ اساس توبه ما محکم است
3 یاد کن جم را چو نوشی باده عشرت که جام یادگاری مانده در دست حریفان از جم است
4 همچو زلف خوبرویان برکنار گل نشین ای که کارت از کشاکشهای دوران درهم است
5 بگذران امسال وقت گل به مستی خوش که پار ناخوش و خوش رفت وحال سال دیگر مبهم است
6 وارهان از محنت هستی به مستی خویش را زانکه هستی محنت اندر محنت و غم بر غم است
7 جامی از ابر بهاران بر چمن باران چه سود چون سحاب لطف ساقی در حق ما بی نم است