1 ساقیا می بیار حالی می که ندارم سرِ کجا که و کی
2 خلوتی کن که عشق بپسندد نه چو نفرت گرفته عشق از وی
3 دردِ مخموری مرا دانی که نباشد علاج الا می
4 هیچ درمان دگر نخواهد بود گفتهاند آخِرُ الدَوا الکی
5 باز گردد به اصلِ خود هر چیز چند گویی بس از شی ولاشی
6 خنب شخص من است و می جانم زنده بی جان کجا بود رگ و پی
7 بر سرم کن چنان شرابی پُر که ز پیشانیم بریزد خوی
8 شرحِ ماء العنب نخواندهای وِ مِن الماءِ کُلّ شِی ءِ حی
9 جامِ می بر کف نزاری نه تا برآرد دمار از دمِ دی
10 ورقِ نام و ننگ را طی کن تا کی از طمطراقِ حاتمِ طی
دیدگاهها **