- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی به می بر افروز امشب چراغ مجلس خلوت بساز خالی از زاهد موسوس
2 زاهد ز دیده تر منبر نشین و خشکی پیوسته هر دو با هم گویند رطب و با بس
3 بار رهست دفتر دستار نیز بر سر ما را سبق شد اینها از مفتی و مدرس
4 تا خشک و تر نسوزی منشین به دلفروزان پروانه سوخت آنگه با شمع شد مجالس
5 تا خولیای وصلش افتاده در سر ما همچون خیال گنج است اندر دماغ مفلس
6 زلفی چو شست داری باری بگیر عقدش تا دل بری به انگشت از دست صد مهندس
7 چون گوش خود دهانت کردی کمال پر در این گفته گر شنیدی سلطان ابوالفوارس