- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی جانها شراب ار زانکه زین دستان دهد منت عالم بهر جامی به مستان می نهد
2 زان شراب بیخودی دریاب جانم را که چون مست گردد از خمار هستی خود وارهد
3 هرزمان صد جان تازه یابد از دیدار دوست هرکه جان و دل بهای نقد وصلش می دهد
4 آن امانت کز زمین و آسمان آمد دریغ جان آدم زان امینش شد کامانت وا دهد
5 در هوای او اسیری از خودی آمد برون همچو آن مرغی که از بند قفس ناگه جهد