- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقیا صاف می عیش به خودکامان ده دردی درد به خون جگر آشامان ده
2 هر که دردی نکشد گر چه سر خاصان است بکش افسار و سرش در گله عامان ده
3 مشرب دردکشی نیست نکونامان را مطربا خیز و صلا در صف بدنامان ده
4 زاهدان ز آتش ما سوختگان محرومند شرری یا رب ازین شعله به آن خامان ده
5 چون ز شوق تو کشم سر به گریبان عدم بهر عطر کفنم گردی ازان دامان ده
6 نیست بی مقدم تو کار مرا سامانی قدمی رنجه کن و کار مرا سامان ده
7 جامی ایام گل از صومعه سوی چمن آی خرقه زهد به تاراج گل اندامان ده