1 ثقت الملک تا به صدر نشست دهر پیشش میان به طوع ببست
2 تا همایون دوات پیش نهاد الفش را فلک به تا پیوست
3 درد دشمن شدست و داروی دوست تاش بسپرد آن مبارک دست
4 بنگر اکنون به تازگی عجبا کاندر آن لفظ درد و دارویست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا در جهان مکین و مکان باشد بهرامشاه شاه جهان باشد
2 شاه شهاب تیر که دستش را قوس قزح سزد که کمان باشد
1 زیور آسمان چو بگشایند کله های هوا بیارایند
2 کوه را سر به سیم درگیرند دشت را رخ به زر بیندایند
1 آمد فرج ما ز ستم های ستمکار چون بوالفرج رستم آمد سر احرار
2 زین پس نرود پیش به ما برستم کس بر ما نشود هیچ ستمگر به ستم کار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به