1 عاقلی، رنجه شد از طعن عدو قلت هذا عجبٌ کیف یسوغ
2 راست گر گفته چه رنجی از راست؟ گر دروغ است، چه رنجش ز دروغ
1 دل شاد را جمع، ساغر نماید دف عیش را جام، چنبر نماید
2 نبیند به فصل خزان رنگ زردی گل ار صرف می خردهٔ زر نماید
1 محبّت خون گرمی بخشد این گلبن مثالان را به فرقم گستراند، سایهٔ نازک نهالان را
2 در این محفل که ربط آشنایی نسبتی خواهد به آن موی میان، الفت بود نازک خیالان را
1 آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم با درد و غم عشق سرشتند خمیرم
2 مرغان اولی الاجنحه گردند خروشان چون بال گشاید ز سر سدره صفیرم