1 صانعی کوزهای ز برف بساخت کرد پر آب و اندر آب انداخت
2 کوزۀ برف ناگه ازتب و تاب آب گشت و برآمد آب به آب
3 چیست اندر مَثَل همه عالم عدمی در میان بحر عدم
4 هرچه را پیش و پس عدم باشد بود و نابود او بهم باشد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بت اینجا مظهر عشق است و وحدت بود زنار بستن عقد خدمت
2 چو کفر و دین بود قائم به هستی شود توحید عین بتپرستی
1 بر آن رخ نقطهٔ خالش بسیط است که اصل مرکز دور محیط است
2 از او شد خط دور هر دو عالم وز او شد خط نفس و قلب آدم
1 هر آن چیزی که در عالم عیان است چو عکسی ز آفتاب آن جهان است
2 جهان چون زلف و خط و خال و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به