1 عاقل از دیدار معنی غافلست زانکه هر حجت که گوید آفلست
2 لااحب الآفلین فرمود حق این سخن آساننمای و مشکلست
3 در گذر از خویش و واصل شو به دوست کانکه واصل شد مرادش حاصلست
1 در شب عید آن سمن عذار سمنبر با دو غلام سیه درآمدم از در
2 هر دو غلامش به نام عنبر و ریحان یعنی زلف سیاه و خط معنبر
1 دوش برگردون بسی تابان شهاب آمد پدید بس درخشان موج زین دریای آب آمد پدید
2 تخت شاهنشاه ایرانست گفتی آسمان بسکه از انجم درو در خوشاب آمد پدید