-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ثنا باد بر جان پیغمبرش محّمد فرستاده و بهترش
2 که بُد بر در دین یزدان کلید جهان یکسر از بهر او شد پدید
3 بدو داد دادار پیغام خویش بپیوست با نام نام خویش
4 ز پیغمبران او پسین بُد درست ولیک او شود زنده زیشان نخست
5 یکی تن وی و خلق چندین هزار برون آمد و کرد دین آشکار
6 ببرد از همه گوی پیغمبری که با او کسی را نبد برتری
7 خبر زآنچه بگدشت یا بود خواست زکس ناشنیده همه گفت راست
8 به یک چشم زد از دل سنگ خواست به معجز برآورد نوبر درخت
9 دل دنیی از دیو بی بیم کرد مه آسمان را به دو نیم کرد
10 ز هامون به چرخ برین شد سوار سخن گفت بر عرش با کردگار
11 گه رستخیز آب کوثر وراست لوا و شفاعت سراسر وراست
12 مر اندامش ایزد یکایک ستود هنرهاش را بر هنر برفروزد
13 ورا بُد به معراج رفتن ز جای به یک شب شدن گرد هر دو سرای
14 مه از هر فرشته بُدش پایگاه بر از قاب قوسین به یزدانش راه
15 سرافیل همرازش و هم نشست براق اسب و جبریل فرمان پرست
16 همیدونش بر ساق عرشست نام نُبی معجز او را ز ایزد پیام
17 به چندین بزرگی جهاندار راست بدو داد پاک این جهان او نخواست
18 نمود آنچه بایست هر خوب و زشت ره دوزخ و راه خرم بهشت
19 چنان کرد دین را به شمشیر تیز که هزمان بود بیش تا رستخیز
20 ز یزدان و از ما هزاران درود مر او را و یارانش را برفزود