1 سامان پریشان دلی اندوخته دارم زان طرّه که بر دوش و بر انداخته دارد
2 دوزخ به دل، از ناله برافروخته دارم زان شعلهٔ قامت، که برافراخته دارد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای نگاهت به صید دل، بازی مژه ها جمله در سنان بازی
2 هر چه دل می بری به عشوه و ناز بی نیازا، نباز در بازی
1 شور دلها بود ترانه ما نمک دیده ها فسانه ی ما
2 دست پروردگان صیادیم قفس ماست، آشیانه ما
1 پرتو روی تو را نیست جهان پرده دار امتلأ الخافقین شارق ضوء النهار
2 ای من و بهتر ز من، بندهٔ فرمان تو گر دل و گر دین بری، این لنا الاختیار؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به