- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صاحبا! سرورا! خداوندا! ای که خلقت چو روی تو نیکوست
2 طبع تو گلشنی ست کاندر وی همچو خورشید، صد گل خودروست
3 مگر از خلق تو صبا به چمن برده بویی، که گل چنین خوشبوست
4 مجلسی کش ضمیر توست چراغ شب درو همچو دود تنباکوست
5 فصل دی می رسد که از شدت همچو شمشیر با جهان یکروست
6 به چمن داد ازو نسیم خبر آب را اضطراب ازان در جوست
7 سرو لرزد ز بیم همچون بید غنچه برخود ز فکر رفته فروست
8 حسن چون پوستین شانه زده تنگ بر خود گرفته طره ی دوست
9 ید بیضا چه کار می آید که درین فصل، دست دست سبوست
10 پوستینی به هم رسید مرا به صد اندوه و محنت از دو سه پوست
11 من به دوشش گرفته ام از مهر لیک او در میان دشمن و دوست،
12 هیچ گرمی نمی کند با من چه کنم، پوستین من بی روست
13 از خزان گلشن تو ایمن باد تا چمن را گل است و گل را بوست