بیخود صهبای حیرت باش از جویای تبریزی غزل 333

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

بیخود صهبای حیرت باش می نوشی بس است

1 بیخود صهبای حیرت باش می نوشی بس است یک نگاه آیینه را سامان بیهوشی بس است

2 دایم از فیض سحر روشن روانان زنده اند مردن شمع و چراغ بزم خاموشی بس است

3 می پرستی محتسب از ما بلندآوازه شد شیشه را با ساغر و پیمانه سرگوشی بس است

4 اینکه می گویی ندانم یار را از بیخودی یک دلیل معرفت از خود فراموشی بس است

5 گر فقیری چشم از دنیا و مافیها بپوش کسوت درویش پنداری نمد پوشی بس است

6 نرم نرمک چیست عمرت پنجهٔ پنجه گرفت همچنان در فکر دنیا سخت می کوشی بس است

7 من کجا جویا و ره بردن به بزم او کجا اینکه دارم با خیال او هماغوشی بس است

عکس نوشته
کامنت
comment