سحر زان شمع باشد تاب خورده از سلیم تهرانی غزل 899

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

سحر زان شمع باشد تاب خورده

1 سحر زان شمع باشد تاب خورده که او شب باده در مهتاب خورده

2 دلم بی نغمه ذوق از می ندارد گل ما آب از دولاب خورده

3 بود پرورده ی سرگشتگی دل چو گوهر آب از گرداب خورده

4 ازان زاهد ندارد ذوق گلشن که دایم باده در محراب خورده

5 ز بی تابی گل این باغ گویی که آب از شبنم سیماب خورده

6 مخورمی چون تراغم در کمین است گران خیز است صید آب خورده

7 سلیم از می دلم خرم نگردد چه داند باده را، خوناب خورده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر