1 سحر شبنم چو بر گیسویش افتاد به عالم شورشی از بویش افتاد
2 خوش آن ساعت که فایز همچو گیسوش پریشان حال در پهلویش افتاد
1 ره عشق است باید زان حذر کرد به اول گام باید ترک سر کرد
2 نه راه هرکس است این راه، فایز خوشا آن شیردل کاو این سفر کرد
1 نه از دل می رود بیرون خیالت نه از یادم رود یک دم وصالت
2 معاذالله رود از یاد فایز رخ و زلف و لب و دندان و خالت
1 به گلشن تا ز گل نام و نشانست حدیث بلبل و گل در میانست
2 جهان تا هست ذکر شعر فایز میان دوستان این داستانست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به