1 سحر شبنم چو بر گیسویش افتاد به عالم شورشی از بویش افتاد
2 خوش آن ساعت که فایز همچو گیسوش پریشان حال در پهلویش افتاد
1 مرا تا دل به تن تسلیم کردند همی مهر بتان تعلیم کردند
2 دل فایز بتان بردند یغما ببردند و به هم تقسیم کردند
1 خم ابروست یا شمشیر بهمن مژه یا نیزه یا تیر تهمتن
2 بت فایز منیژهسان به یکبار به چاهم درفکن مانند بیژن
1 بت زورقنشینم در امان باد خدایش از بلایا حرز جان باد
2 به دریا باد فایز یارش الیاس به صحرا خضر با وی همعنان باد