سحر نسیم صبامژده حبیب آورد از جامی غزل 384

سحر نسیم صبامژده حبیب آورد

1 سحر نسیم صبامژده حبیب آورد نوید مقدم گل سوی عندلیب آورد

2 بعید نیست که صد جان به مژده بستاند بدین بشارت دولت که عن قریب آورد

3 گذشت باد بر آن پیرهن که سوی چمن به دامن سمن و جیب غنچه طیب آورد

4 بلاست تیغ فراق و حبیب می داند که این بلا به سر من همه رقیب آورد

5 طریق عشق چه پویم که بخت تیره مرا ز قسمت ازل اندوه و غم نصیب آورد

6 به هرزه درد سر خویش داد و رنج طبیب کسی که بر سر بیمار دل طبیب آورد

7 غریب شهر تو جامی نداشت دسترسی جز آنکه پیش تو این گفته غریب آورد

عکس نوشته
کامنت
comment