-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحر اشکم خروشان بود و آهم شیون افکن هم دل شوریده می نالید و ناقوس برهمن هم
2 نه ای هم چشم من، ای شمع محفل گریه کمترکن سرشک از دیده می بارید با من ابر بهمن هم
3 تماشای گل و سنبل فریبد کی نگاهم را؟ که چشمی می توانم آب داد از دود گلخن هم
4 شب و روز دگر می بایدم از زلف و رخسارش شب تاریک در یادش گذشت و روز روشن هم
5 به محشر می برم سرمایه، زهرآلود پیکانی که چشم التفاتی داشت تیرش با دل من هم
6 بن هر لخت سنگ از خوش نشینان می دهد یادی پریشان سایه های بید در دامان گلشن هم
7 محال است اینکه از افسانه با خواب آشنا دارد به راهت دیدهٔ حیرت نگاهان، چشم روزن هم
8 فراغت گوشه ها داریم، هر جا خوش کنی بنشین دل خالی ز غیر و دیدهٔ پاکیزه دامن هم
9 غبار رهگذارت گشتم و از سرگرانیها نیفشاندی کف خاک مرا در چشم دشمن هم
10 تو تا رفتی ز گلزار، ای بهار کام بخشیها پریشان طره سنبل شد، گریبان پاره سوسن هم
11 حزین انصاف اگر باشد چرا گل واکند گوشی؟ نیم خاموش گشت و عندلیبان نوازن هم