1 ساقی ز صراحی می گلگون می ریخت مطرب گه زخمه در مکنون می ریخت
2 فصاد و طبیب گشته بودند بهم این نبض همی گرفت و آن خون می ریخت
1 می درفگن به جام که مست شبانهایم ما را سهگانه ده که درین ره یگانهایم
2 زان جام آبگینه به رغم زمانه زود آبی بده که تشنه به خون زمانهایم
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان