1 لطف ساقی، خار از پهلوی آتش می کشد شیشه ی می آب را بر روی آتش می کشد
2 بلبل ما آشیان در گلشنی دارد که خار خویش را پهلوی گل بر بوی آتش می کشد
3 نیست از پیغام وصلم حاصلی جز سوختن خار را یاد گلستان سوی آتش می کشد
4 آنچه از پهلونشینی های او من می کشم کافرم گر خار از پهلوی آتش می کشد
5 از تو دوری چاره ی ما تیره بختان بود و بس دود این سرگشتگی از خوی آتش می کشد
6 چون ز قسمت سر توان پیچید، کز دریا نصیب گوش ماهی را گرفته سوی آتش می کشد!
7 می برد نام تو هم هرکس که یاد ما کند حرف پروانه به گفت و گوی آتش می کشد
8 عشق پرورده ست از روز ازل ما را سلیم ریشه ی خاشاک، نم از جوی آتش می کشد