-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز
2 در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز
3 هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز هر دم ز کرشمه شر و شوری دگر انگیز
4 آن دل که به رخسار تو دزدیده نظر کرد او را به سر زلف نگونسار درآویز
5 و آن جام که به دام سر زلف تو درافتاد قیدش کن و بسپار بدان غمزهٔ خونریز
6 در شهر ز عشق تو بسی فتنه و غوغاست از خانه برون آ، بنشان شور شغب خیز
7 چون طینت من از می مهر تو سرشتند کی توبه کنم از می ناب طرب انگیز؟
8 ای فتنه، که آموخت تو را کز رخ چون ماه بفریب دل اهل جهان ناگه و بگریز؟
9 خواهی که بیابی دل گم کرده، عراقی؟ خاک در میخانه به غربال فرو بیز