1 صفاهان خرم و خوش می نماید بسان پَرّ شهرآرای طاووس
2 ولی زین زاغ طبعان کاهل شهرند نجس شد بال خوش سیمای طاووس
3 یقین می دان که مجموع سپاهان چو طاووس است و اینها پای طاووس
1 مرا چو دل به جوانی ز غم جدا نبود ز عیش لاف زدن در جهان روا نبود
2 نوای عیش ز یاران همنفس باشد چو همنفس نبود عیش را نوا نبود
1 شاهد ما گر سر زلف معنبر بشکند قدر روز افزون کند بازار عنبر بشکند
2 زلف او سر راست از بهر شکست کار ماست گر شکست ما بجوید زلف را سر بشکند
1 کار عالم سست بنیاد آمدست آسمان را پیشه بیداد آمدست
2 هر کجا زیر فلک صاحب دلی است نیک نیک از غم به فریاد آمدست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به