- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صدرا روا مدار ز انعام خود مرا مرحوم مانده دایم و آنرا بهانه هیچ
2 هر روز بامداد نهم رخ به درگهت یک دل پر از امید وپس آنگه شبانه هیچ
3 چندین هزار تیر معانی ز شست طبع کردم گشاد و نامداز آن بر نشانه هیچ
4 پنجاه سال خدمت این خانه کرده ام و امروز نیست همره من جز فسانه هیچ
5 گر مستحقّ هیچ نیم من و آفتاب چرخ پس نیست مستحّق عطا در زمانه هیچ
6 از طالعست این که من و آفتاب چرخ مشهور عالمیم و براین آستانه هیچ
7 زانم همی دهی که ترا در خزانه نیست یعنی کریم را نبود در خزانه هیچ
8 لایق بود ز نعمت تو هر که درجهان اندر میان نعمت و من بر کرانه هیچ
9 بر منهج امید من از وعده های تو دامیست بس شگرف و در آن دام دانه هیچ
10 در رستۀ قبول تو بازار من قویست لیکن چه حاصلست چو نارم به خانه هیچ؟
11 شد چون دهان دلبر من وعده های تو سرچشمۀ حیات و خود اندر میانه هیچ