- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صدرا اگرچه تو ز من آزاد و فارغی داری خبر که بندهام و بندهزادهام
2 افتاده برگرفتن، از اقسام سروریست برگیر پس مرا که بدین سان فتادهام
3 یکباره در مبند درِ لطف و مردمی کآخر دهان به مدح تو روزی گشادهام
4 بغنود مرغ و ماهی و نغنود چشم من شبها که من عرایس مدح تو زادهام
5 چون صبح اگر چه آتش پایم، فسردهام چون سایه آن زمان که سوارم پیادهام
6 انکار حرمتم نکنند ارچه بیگناه خونم همیخورند، مگر جام بادهام
7 شیر نر از زبونی بز بود پیش من و اکنون اسیر حیلت روباه مادهام
8 فرزین شاه بودم بر عرصهٔ مراد و امروز از تراجع دولت پیادهام
9 از بیم آنکه شادی دشمن فزون شود بر عجز خویش نام قناعت نهادهام
10 از تو جفا به نرخ عنایت همیخرم وین اصل زیر کیست، نگویی که سادهام
11 عزل و عمل چو از تو بود هردو منصب است لیکن بیا ببین که کجا ایستادهام
12 شش ماه از برای رعیّت به روز و شب بیگار کردهام من و مرسوم دادهام